بنام خدا
سلام به روی ماهتون
اینجانب از خونه ی مادرشوهر ساعت دو بامداد گزارش میدهم خخخ.وبلاگتونو سرمیزنم ولی کم فرصت کامنت گذاشتن دارم.اوممم از کجا بگم خیلی وقته ننوشتم.آزمون استخدامی که ثبت نام کرده بودیم رفتیم امتحان دادیم با اینکه من اصلا نخونده بودم.سرجمع ۱۵۰صفحه نخونده بودم خخخ.اولین تجربه م بود و با سبک سوالا آشنا شدم.فرامرزم نسبتا خوب جواب داده.نتیجه بستگی به رقابت منطقه مون داره که نزدیک ۳۰۰نفر ثبت نام کرده بودن اوووفففف.برا قبولی فرامرز دعا کنید.اولویتمون استخدام فرامرزه.فرامرز سرکاره و من طبق روال آخر هفته ها خونه مادرشوهر میمونم.طول هفته هم میرم کلاس.البته غیبتم خیییلی زیاده کلا ۴ماه حاضری دارم.طول دوره ۹ماهه ههههعععی.ولی به نسبت بچه های دیگه که بعضیاشون دوشیفته هم میرفتن سرکلاس خیلی بهتره کارم.طوری که نمونه کارامو تو گروه آرایشگران شهر بغلی میزارم از چنتا سالنای معروفشون پیشنهاد کار دادن بهم یوهاهااا ولی حییییف که شرایطم مناسب نیس وگرنه حتما میرفتم چون درآمد اونجا صددرصد بیشتر از شهر خودمه.جایی برا موندن ندارم.خونه هم اجاره کنم تنهایی نمیتونم بمونم که.خلاصه که نمیشه دیگه اینم از شانس منه همه ی درا بروم بسته س.
یمدته بشدت احساس نیاز به خرید درمانی دارم خخخ شمام مثل من تا میرین خرید حالتون خوب میشه؟
بنام خدا
بلاخره مهرماه لعنتی تموم شد.اه... انگار یه سال بود گیر کرده بودم مهرماه.نمیدونم چرا افسردگیم خیییییلی بیشتر شد تو این ماه.اصلا حس و حال خوبی نداشتم.با اینکه عاشق پاییزم.چقدر قشنگ شده حیاطمون.برگای طلایی درخت زردآلو حسااابی حیاطمونو خوشگل کرده.اون قسمت انتهای باغچه مون کلی نعنا داریم.انشالله بعد عید یه عالمه نعنای تروتازه دارم.بعد رفتن فرامرز دو هفته ای خونه ی مادرشوهرم بودم.یه روزم رفتیم چهلم مامان جاریم.
یه سوال؟بنظرتون برا جاریم چیزی بخرم برا درآوردن لباس مشکیش؟؟والا جاریم نه عروسیم بهمون شاباش داد با اینکه عالم و آدم به عروس و داماد شاباش میدن.نه روزی که جهازمو بردیم خونمون تشریف فرما شد.ینی همه ی فک و فامیل بودن بجز جاری بنده.حالا تو فکرمه یچیزی براش بخرم فرامرز که اومد یسر بریم خونشون.ولی تصمیم قطعی نگرفتم هنوز.
کلاس آرایشگری رو همچنان ادامه میدم.میتونم بگم تو کلاسمون از همه بهترم.حتی بچه ها چندبار اعتراض کردن به مربی که هوای نسرینو داریو این حرفا.مربیمونم گفته نسرین از راه دور میاد ولی همیشه تمرینشو انجام میده و کارشم از همه تون بهتره شما جونتون درمیره نیم ساعت زودتر بیاین.فعلا یه ماهی نمیرم کلاس.یه آزمون استخدامی ثبت نام کردم وقتی میرم کلاس اصلا نمیتونم بخونم از خستگی و سردرد.دعا کنید فرامرز قبول بشه.فرامرز واجبتره طفلک تو اون شرایط سخت کار میکنه.حتما دعامون کنید.مرسی ازتون
بنام خدا
سلام گل گلیا.حال و احوالتون چطوره؟پاییزم اومد.هم دوسش دارم هم افسردگیمو بیشتر میکنه خخخخ.روزا چه زود میگذرن.هنوز پست عروسی رو ننوشتم.راستش اصلا نفهمیدم چجوری گذشت.یه هفته بعد عروسی فرامرز رفت سرکار.اینجایی که الان کار میکنه دو هفته یبار آخر هفته ها میاد خونه.منم یا خونه مامانمم یا خونه مادرشوهرمم.چن وقت یبارم میرم خونه خودمون سر میزنم.دلم برا خونه ی خودم تنگ میشه.با اینکه اونجام زیاد بمونم خسته میشم خخخ.کمتر از یه هفته بعد عروسی یه شب انقد ناراحت و دلتنگ بودم با صدای بلند های های گریه میکردم فرامرزم طفلک فک کرده چیشده.این دو هفته یبارم که میاد اصلا نمیفهمیم چجوری میگذره.دو روزه خب.عصر پنجشنبه تا صبح شنبه.دو روزم نمیشه اصلا.خونمون در و پیکر خوبی نداره کامل کیپ نمیشن بنابرین تو این دو هفته همه جا پر از گرد و خاک میشه.ینی بشقاب و که میخوام استفاده کنم آب میکشم بعد.از خونمون تو یه پست دیگه عکس میزارم ببینین.گفتم رفتیم خونه مامان بزرگ فرامرز؟خوبه ولی دردسرای خودشو داره دیگه.بازم خدارو شکر.ماه به ماه میخواستیم واسه خونه خالی کرایه بدیم.
۲۷شهریور عقد دخترخاله م بود.کرج زندگی میکنن.یه هفته ای کرج بودم.حسابی ام خرید کردم برا خودم.تی شرت خوب نداشتم چنتا تی شرت و شومیر گرفتم با یه مانتو و روسری و چنتا تی شرت برا فرامرز.بلیطامونم یه هفته قبل رزرو کرده بودیم.سه روز قبل مراسم مامان جاریم فوت کردن.مراسمشون رو رفتیم و با مادرشوهرم مشورت کردم گفت برم عروسی.مامان جاریم ام تو شهر بغلیمون زندگی میکنن.جاریمم همین چن وقت پیش اثاث کشی کردن رفتن اونجا.دیروز از کرج اومدیم.فرامرز مرخصی نداشت با مامانم رفته بودم.
اگه خدا بخواد یه اتفاق خوبی قراره برامون بیفته.این روزا خیلی محتاج دعاتونم.برامون دعا کنید